کد مطلب:224155 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:250

خطبه ی حضرت رضا
مأمون جنب منزل خود منزلی برای حضرت رضا (ع) گرفت و هر روز یك مرتبه به دیدن آن حضرت می رفت یك روز رفت دید دری كه به خانه مامون راه داشته بسته شده پرسید چرا این در بسته شده حضرت فرمود به دستور فضل بسته اند مأمون فضل را به سعایت شناخته و بر او سخت غضبناك شد و دستور داد در را گشودند [1] .

شیخ صدوق می نویسد در یك نسخه از كتاب احباء و الشرط از حضرت علی بن موسی الرضا دیدم درباره فضل چنین نوشته است:

كتاب الحباء و الشرط

كتاب الحباء و الشرط من الرضا علی بن موسی علیه سلم الی العمال فی شأن الفضل بن هل و أخیه و لم ارو ذلكعن أحد اما بعد فالحمدلله البدی الرفیع القادر القاهر الرقیب علی عباده المقیت علی خلقه الذی خضع كل شی ء لملكه وذل كل شی ء لعزته و استسلم كل شی ء لسلطانه و عظمته و أحاط بكل شی علمه و أحصی عدده فلا یؤده كبیر و لا یغرب عنه صغیر الذی لا تدركه ابصار الناظرین و لا تحیط به صفة الواصفین له الخلق و الأمر و المثل الأعلی فی السموات و الأرض و هو



[ صفحه 93]



العزیز الحكیم و الحمدلله الذی شرع للاسلام دینا ففضله و عظمه و شرفه و كرمه و جعله الدین القیم الذی لا یقبل غبره و الصراط المستقیم الذی لا یضل من لزمه و لا یهتدی من صرف عنه و جعل فیه النور و البرهان و الشفاء و البیان و بعث به من اصطفی من ملائكته الی من اجتبی من رسله فی الأمم الخالیة و القرون الماضیة حتی انتهت رسالته الی محمد المصطفی صلی الله علیه و اله فختم به النبیین وقفی به علی اثار المرسلین و بعثه رحمة للعالمین و بشیرا للمؤمنین المصدقین و نذیرا للكافرین المكذبین لتكون لهم الحجة البالغة و لیهلك من هلیك عن بینة و یحیی من حی عن بینة و ان الله لسمیع علیم و الحمدلله الذی اورث أهل بیته مواریث النبوة و استودعهم العلم و الحكمة و جعلهم معدن الامانة و الخلافة و اوجب ولایتهم و شرف منزلتهم فأمر رسوله بمسئلة امته مودتهم اذ یقول قل لا أسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی و ما وصفهم به من اذهابهم الرجس عنهم و تطهیره ایاهم فی قوله انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا ثم ان المأمون بررسول الله صلی الله علیه و اله فی عترته و وصل ارحام أهل بیته فرد الفتهم و جمع الفتهم و اب صدعهم و رت فتقهم و أذهب الله به الضغاین و الاجن بینهم اسكن التناصر و التواصل و المودة و المحبة فی قلوبهم فاصبحت بیمنه و حفظه و بركته و بره و وصلته أیدیهم واحدة و كلمتهم جامعة و اهوائهم متقفة و رعی الحقوق لاهلها و وضع المواریت مواضعها و كافأ احسان المحسنین و حفظ بلاء المبتلین و قرب و باعد علی الدین ثم اختص بالتفضیل و التقدیم و التشریف من قدمته مساعیه فكان ذلك ذالریاستین الفضل بن سهل اذ راه له موازرا و یحقه قائما و بحجته ناطقا و لنقانه نقیبا و لخبوله قائدا



[ صفحه 94]



و لحروبه مدبرا و لرعیته سائسا و الیه داعیا و لمن أجاب الی طاعته مكافیا و لمن عدل عنها منابذا و بنصرته متفردا و لمرض القلوب و النیات مداویا لم یثنه عن ذلك ملة سال و لا عوز رجال و لا یمیل به طمع و لم یلفته عن نیته و نصرته و جل بل عند ما یهول المهولون و یرعد و یبرق له المبرقون و المرعدون و كثرة المخالفین و المعاندین من المجاهدین و الخاتلین اثبت ما یكون عزیمة و اجری ء جنانا و انفذ مكیدة و أحسن تدبیرا و اقوی فی تثبیت حق المأمون و الدعاء الیه حتی قصم انیاب الضلالة و فل حدهم و قلم أظفارهم و حصد شوكتهم و صرعهم مصارع الملحدین فی دینهم و الناكثین لعهده الوانین فی أمره المستخفین بحقه الآمنین لما حذر من سطوته و بأسه مع انا و ذی الریاستین فی صنوف الأمم من المشركین و مازاد الله به فی حدود دار المسلمین مما قد وردت انباؤه علیكم و قرأت به الكتب علی منابركم و حملة أهل الأفاق الیكم و الی غیركم فانتهی شكر ذی الریاستین بلاء امیرالمؤمنین عنده و قیامه بحقه و ابتذاله مهجته و مهجة اخیه ابی محمد الحسن بن سهل المیمون النقیبة المحمود السیاسة الی غایة تجاوز فیها الماضین و قات بها الفائزین و انتهت مكافاة أمیرالمؤمنین ایاه الی ما حصل له من الأموال و القطایع و الجواهر و ان كان ذلك لا یفی بیوم من أیامه و لا بمقام من مقاماته فتركه زهدا فیه و ارتفاعا من همته عنه و توفیرا له علی المسلمین و اطراحا للدنیا و استصغارا لها و ایثار اللآخرة و منافسة فیها و سئل امیرالمؤمنین ما لم یزل له سائلا و الیه فیه راغبا من التخلی و التزهد فعظم ذلك عنده عندنا لمعرفتنا بما جعل الله عزوجل فی مكانه الذی هو به من العز و الدین و السلطان و الفرة علی صلاح المسلمین و جهاد المشركین و ما اری الله به من تصدیق نبیه



[ صفحه 95]



و بمن نقیبته و صحة تدبیره و قوة رأیه و نحج طلبته و معاونته علی الحق و الهدی و البر و التقوی فلما وثق امیرالمؤمنین و ثقنا منه بالنظر للدین و ایثار ما فیه صلاحه و أعطیناه سؤله الذی یشبه قدره و كتبناله حباء و شرط قد نسخ فی اسفل كتابی هذا و أشهدنا الله علیه و من حضرنا من أهل بیتنا و القواد و الصحابة و القضاة و الفقهاء و الخاصة و العامة و رأی امیرالمؤمنین الكتاب به الی الافاق لیذیع و یشیع فی اهلها و یقرء علی منابرها و یثبت عند ولاتها و قضاتها فسئلی أن اكتب بذلك و اشرح معانیه و هی علی ثلاثة أبواب ففی الباب الأول البیان عن كل اثاره التی اوجب الله تعالی بها حقه علینا و علی المسلمین و الباب الثانی البیان عن مرتبته فی ازاحة علته فی كل ماد برود خل فیه و ألاسبیل علیه فیما ترك و كره و ذلك ما لیس لخلق ممن فی عنقه بیعة الا وحده و لأخیه و من ازاحة العلة تحكیمها فی كل من بغی علیهما و سعی بفساد علینا و علیهما و علی اولیائنا لئلا یطمع لهما و لا احتیال فی مدخل بیننا و بینهما و الباب الثالث البیان عن اعطائنا ایاه ما احب من ملك التحلی و حلیة الزهد و حجة التحقیق لما سعی فیه من ثواب الاخرة بما یتقرب فی قلب من كان شاكا فی ذلك منه و مایلزمنا له من الكرامة و العز و الحباء الذی بدلناه له و لأخیه فی منعهما ما نمنع منه انفسنا و ذلك محیط فی أمر دین و دنیا. عیون اخبار الرضا ص 289 ص 291

پس از اتمام كتاب (نامه) شرط و حباء حسن بن سهل بر آن توقیع نوشته یعنی امضاء و مهر كرده معلوم می شود فرستاده حسن امضاء كرده و برگردانیده و توقیع حسن این است.

بسم الله الرحمن الرحیم قد اوجب امیرالمؤمنین علی نفسه جمیع ما فی هذا الكتاب و اشهد الله تعالی و جعله علیه داعیا و كفیلا و كتب بخطه فی صفر سنه اثنین و مأتین تشریفا للحباء و توكیدا للشروط - الحسن بن سهل.



[ صفحه 96]



یكی از مواد این پیمان این است كه هرگاه فضل خواست از كار كناره گیری كند خلیفه راضی شود و پس از كناره گرفتن به او احترام بگذارد و آن چه به خلیفه واگذار كرده مجددا به او عطا كند.

این ماده قرارداد با آن مبلغ هنگفتی كه از میلیون ها درهم و دینار می گذرد بیشتر می تواند سبب قتل او را فراهم كند زیرا مأمون می خواست با تمهید وسیله ای اول اموال او را تصاحب كند سپس اسباب قتلش را فراهم نماید كه دیگر ضامن شرطی نباشد.

شیخ مفید در ارشاد و خواند میر در روضة الصفا می نویسند یاسر خادم روایت كرده:

چون به سرخس رسیدند حسن بن سهل كه والی بغداد بود به برادرش فضل نامه ای نوشته بود و آن جا بدو رسید نوشته بود در تحویل سال تو نظر كردم دیدم كه تو را در روز چهارشنبه از حدت آهن و حرارت آتش آسیبی خواهد رسد خواستم تو را متنبه سازم كه در آن روز در ملازمت امیرالمؤمنین و امام رضا به حمام بروی و حجامت كنی تا خطر و شری كه متوجه تو می باشد برطرف گردد فضل بن سهل داستان نامه برادر را به مأمون گزارش داد مأمون پیغام داد كه فردا با ما به حمام بیا امام رضا علیه السلام از رفتن به حمام امتناع فرمود و چون همه جا رأی امام بر رأی مأمون غالب بود جز در امر مسمومیت كه مقدور محكوم بود به حمام تشریف نبرد.

مأمون نامه ای به امام رضا علیه السلام نوشت و تأكید و تقاضا كرد كه حضرت با او به حمام بروند - كه حضرت رضا جواب دادند كه دیشب جدم رسول خدا را در خواب دیدم كه مرا از رفتن به گرمابه در این روز منع فرمود و صلاح می بینم كه تو و فضل با هم به حمام بروید.

مأمون نرفت ولی فضل به كار خود داناتر است.

یاسر می گوید در شب پیش از این واقعه خدمت امام رضا علیه السلام بود فرمود بگوئید نعوذ بالله من شرما ینزل فی هذه اللیله و چند مرتبه مكرر فرمود چون نماز او تمام شد به من فرمود در بام برو و نگاه كن چه واقعه رخ داده من امر او را اطاعت كرده به پشت بام بالا رفتم - ناگاه آواز گریه به گوش من رسید كه هر لحظه زیادتر می شد در این اثنا مأمون از راهی كه بین منزل او و منزل امام رضا علیه السلام بود وارد شد گفت یا سیدی یا اباالحسن خبر داری كه جمعی فضل بن سهل را در حمام كشته اند!!!

این واقعه در روز جمعه 3 ماه شعبان سال 202 در سن شصت سالگی فضل رخ داد و سه نفر را به اتهام قتل او گرفتند [2] .



[ صفحه 97]




[1] عيون اخبار الرضا ص 289.

[2] ارشاد مفيد ص - روضة الصفا ص 14 ج 3.